خودم هم درک نمی کنم....
خلاصه،من و محمد حدودا شیش ماه با هم بودیم. تا اینکه اومد دم مدرسه و منو دید. من اهل اصفهان بودم.اون شیرازی بود. شیش ماه که تموم،مامانم بهم شک کرد.تا یه مدت تموم کارامو زیر نظر داشت. یه روز محمد قرار گذاشت بیاد دم مدرسه. من واون فقط از دور همو میدیم. مامانم هم همون روز اومد دنبالم. همون موقع مامانم موبایلمو گرفت و کدم رو فهمید. شماره موبایل محمد رو دید و بهش زنگ زد.محمد هم برداشت. مامانمم مچم رو گرفت.تموم اس ام اس هامون رو خوند و موبایلم رو گرفت. اینترنت رو هم واسم ممنوع کرد. من تا هشت ماه بی گوشی و بی خبر از محمد بودم. موبایلم رو که پس گرفتم،محمد اس ام اس داد ولی من از ترسم قبولش نکردم. تا اینکه دوستم دوباره اومد...َ
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |